راستش همیشه فکر میکردم بعضی کتابها فقط ایدههایی تازهاند، برای گفتوگو، برای مشق روشنفکری، برای نمایش سواد. اما کمکم فهمیدم بعضی کتابها بیشتر از اینها هستند. مثل دستگاههایی که بعد از نصب، ساختار سیستمعامل ذهنمان را از نو تنظیم میکنند.
در این پست، میخواهم دربارهی دو تا از همین «کتابهای سیستمی» بنویسم. کتابهایی که نهتنها محتوایشان مهم است، بلکه مدل تفکر پشتشان میتواند نقشهی ذهنی خواننده را بازترسیم کند.
۱. دکارت و پروژهی عقلگرایی: یک سیستم عام تفکر
«گفتار در روش راه بردن عقل» شاید بهظاهر یک رسالهی کوتاه و ساده باشد، اما درونش انفجاری است از پروژهی عقلگرایی مدرن. دکارت با جسارتی بیرحمانه همهچیز را زیر سؤال میبرد. نه از روی شکِ صرف، بلکه با نیتی رادیکال: یافتن بنیانی مطمئن برای همهی دانشها.
وقتی این کتاب را میخوانی، با یک «برنامهریز ذهنی» مواجهی. دکارت میگوید: بیا همهی دانستههایت را بریز دور، مثل هاردی که فرمت میکنی. حالا از صفر شروع کن. تنها چیزی که باقی میماند، «من فکر میکنم، پس هستم» است.
این جمله برای دکارت فقط یک گزاره نبود. یک نقطهی لنگر بود، مثل نقطهی مبدأ در هندسه، که بتوان از آن جهان را دوباره ساخت.
خواندن این رساله، نوعی تمرین فلسفی است برای جدا کردن «باور» از «دانش». یاد میگیری که چطور شک کنی، نه از سر بدبینی، بلکه برای ساختن بنیانی شفافتر.
۲. نسیم طالب و قویِ سیاه: بازنگری در پیشبینیپذیری جهان
برخلاف دکارت که دنبال قطعیت بود، نسیم نیکولاس طالب در «قوی سیاه» از جایی دیگر میآید. او نهتنها بهدنبال قطعیت نیست، بلکه آن را توهمی خطرناک میداند.
برای طالب، جهان پر است از «اتفاقات غیرمنتظرهی با تأثیر بالا» — همان قویهای سیاه. چیزی که تا ندیدهای، فکر میکنی وجود ندارد. اما وقتی دیدی، تمام تصورت از واقعیت تغییر میکند.
طالب به ما هشدار میدهد که مدلهای عقلگرایانهمان، اغلب شکست میخورند، چون واقعیت، بهویژه در اقتصاد، سیاست یا تاریخ، قابل پیشبینی نیست.
او میگوید: دانش ما پر از سوگیری است. ما فقط دادههایی را میبینیم که با داستانمان جور دربیاید. و این یعنی، همیشه در معرض خطای فکری هستیم.
خواندن «قوی سیاه»، ذهن را از یک ساختار بستهی علیّتگرا خارج میکند. انگار بهجای اینکه دنبال توضیح دادن جهان باشی، میپذیری که باید با عدمقطعیت زندگی کنی، و مدل فکریات را بر مبنای تابآوری بسازی، نه پیشبینی.
در پایان
دکارت و طالب، به ظاهر در دو سوی طیفاند: یکی مدافع عقلگرایی کلاسیک، دیگری ناقد رادیکال آن.
اما هر دو یک کار میکنند: ذهن را میتکانند. قواعد قبلی را بازنویسی میکنند.
و شاید چیزی که ما در جهان پیچیدهی امروز نیاز داریم، همین است: نه فقط دانش جدید، بلکه بازنویسیِ نقشهی تفکر.
اگر شما هم کتابی خواندهاید که «نقشه ذهنیتان» را عوض کرده، خوشحال میشوم در کامنتها بنویسید. شاید فصل بعدی این گفتوگو، از تجربهی شما شروع شود.
– کاوه
- شنبه ۱۱ مرداد ۰۴ ۱۱:۳۸
- ۳ بازديد
- ۰ نظر